درود

زیبا و بیانگر دل پاک نویسنده خردمندش

خیلی زیبا مخصوصا موسیقی

 از تمام دوستانم که به کلبه تنهایی خودشان سر میزنند کمال سپاس را دارم

دو تا علیرضا های عزیز ، شروین جان ،  قاسم جان ، رضا جان ، سپهر جان ، کیان عزیز 

مانا باشید

 سلام،شعراتون خیلی قشنگن .خوب معمولا حرفای که حرف دل سوخته آدم باشه به دل هر دل سوخته ای می شینه.

جانا سخن از درد دل دیوانه ما میگویی

هــرگــاه صـدای جـدیـدیــ سـلام مـی کنـد

تپــش قــلب مــی گیــرمـ!

مــن دیگــر کشـش خــدا حــافظــی نــدارمـ

مـــرا ببخـش

کــه جــوابــ ســلامــتــ را نــمی دهـــمـ!!...

افسون جان سپاس و درود از این که به کلبه تنهایی بهار سر میزنی 

شاد و مسرور باشی

دیگر تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد...

یک بار قسمت کردم چندین برابر شد!

فائزه جان سپاس و درود از این که به کلبه تنهایی بهار سر میزنی 

شاد و مسرور باشی

هوای مُردن

بیخ گوش من است

همانجایی که روزی

رد نفسهای تو بود

علی جان سپاس و درود از این که به کلبه تنهایی بهار سر میزنی 

شاد و مسرور باشی

 
شده ام سنگ صبور روزگار.....

دارد تمام غم هاي ديرينه اش را يك جا به خوردم مي دهد...

نسرین جان سپاس از این که به کلبه تنهایی بهار سر میزنی 

مانا باشی

 به دلتنگی هایمـــ دست نزن

می شكند بغضــمـــــ یك وقت !!

آنگاه غرقـــــ می شوی

در سیلابـــــ اشكهایی كه

بهانه ی روانــــــ شدنش هستی !! . . .

 محسن جان سپاسگزارم از این که به کلبه تنهایی بهار سر میزنی 

مانا باشی

ینطور نمیشود

باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد

غــرق در فـکرت شدن اصلا دست خودمــ نیست.....

 آریا جان سپاس  از این که به کلبه تنهایی بهار سر میزنی 

مانا باشی

 من

خسته

تنها

افسرده

گیر افتاده بین روزمرگی های لعنتی

و چیزی که دیگران از من تو ذهنشون ساختن

شاد

شنگول

عاشق خل وچل بازی

سرزنده

سرزنده

سرزنده

چه قدر سخته غرق جمعیت بودن در عین تنهایی . . .

خدایا

خیلی ها دلمو شکستن ؛ دیگه تحمل ندارم !

شب بیا باهم بریم سراغشون ….

من نشونت میدم ؛

تو ببخششون 

=================================

حمید جان سپاس و درود از این که به کلبه تنهایی بهار سر میزنی 

شاد و مسرور باشی

سلام. شعرهات چه زیبا و با معناست. خوشم اومد...........

عجب صبري خدا دارد ! اگر من جاي او بودم همان يك لحظه اول كه اول ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان جهان را با همه زيبايي و زشتي بروي يكدگر ويرانه ميكردم . عجب صبري خدا دارد ! اگر من جاي او بودم كه در همسايه صدها گرسته ، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم نخستين نعره مستانه را خاموش آندم بر لب پيمانه ميكردم عجب صبري خدا دارد ! اگر من جاي او بودم كه ميديدم يكي عريان و لرزان، ديگري پوشيده از صد جامه رنگين زمين و آسمان را واژگون ، مستانه ميكردم عجب صبري خدا دارد ! اگر من جاي او بودم نه طاعت ميپذيرفتم نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگر ها نيز كرده پارع پاره در كف زاهد نمايان سبحه صد دانه ميكردم عجب صبري خدا دارد ! اگر من جاي او بودم براي خاطر تنها يكي مجنون صحرا گرد بي سامان هزاران ليلي نازآفرين را كو بكو آواره و ديوانه ميكردم عجب صبري خدا دارد ! اگر من جاي او بودم بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان سراپاي وجود بي وفا معشوق را پروانه ميكردم عجب صبري خدا دارد ! اگر من جاي او بودم بعرش كبريايي ، با همه صبر خدايي تا كه ميديدم عزيز نابجايي ، ناز بر يك ناروا گرديده خواري ميفروشد گردش اين چرخ را وارونه بي صبرانه مي كردم عجب صبري خدا دارد ! اگر من جاي او بودم كه ميديدم مشوش عارف و عامي زبرق فتنه اين علم عالم سوز مردم كُش بجز انديشه عشق و وفا، معدوم هر فكري در اين دنياي پر افسانه ميكردم عجب صبري خدا دارد ! اگر من جاي او بودم همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و ، تاب تماشاي تمام زشت كاريهاي اين مخلوق را دارد وگرنه من به جاي او چو بودم يكنفس كي عادلانه سازشي با جاهل و فرزانه ميكردم عجب صبري خدا دارد ! عجب صبري خدا دارد

حال من خوب است اما با تو بهتر می‌شوم‌ آخ‌... تا می‌بینمت یک جور دیگر می‌شوم‌ با تو حس شعر در من بیشتر گل می‌کند یاسم و باران که می‌بارد معطر می‌شوم‌ در لباس آبی از من بیشتر دل می‌بری‌ آسمان وقتی که می‌پوشی کبوتر می‌شوم‌ آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو می‌توانم مایه‌ی ـ گهگاه‌ـ دلگرمی شوم‌ میل‌، میل توست‌، امّا بی تو باور کن که من‌ در هجوم بادهای سخت‌، پرپر می‌شوم

شعر من وقتی که با تو عشق بازی می کند در تنور داغ آغوشت ، چه نازی می کند … در تو می پیچد تمام واژه های پیکرش در میان بوسه هایت یکه تازی می کند می شود آن کس که باید باشد و باید شود عاشقی را پیش چشمت صحنه سازی می کند مثل مجنون می شود در پاره ای از لحظه ها چون که لیلا دائما عاشق نوازی میکند شعر من … آری … تو باشی . جور دیگر میشود وصف غم ها را فقط با فعل ماضی میکند بی خیال درد و غمهای درونی می شود چون تو هستی ، ادعای بی نیازی میکند

وقتی که من عاشق شدم ... شیطان به نامم سجده کرد   ادم زمینی تر شد و عالم به ادم سجده کرد .... من بودم و چشمان تو .... نه آتشی و نه گلی .... چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاشقی

 از فضاي حاكم بر بروفايلت لذت بردم،از روح بلند ومملو از ايه هاي راستي وصداقت احساس كردم كه دوست خوبي را يا فته ام،

 ok.................

 چقد اینجارا قشنگ وعاشقونه درست کردید 

نادیده ام رخساره اش....در من حلول آمد چه سان...چون آبشار زندگی...در بطن قلبم شد عیان...گویا مسیحا حیات ...مانند خون اندر رگم...بر من چو تندر نور عشق...از او بجانم بی امان...من مات و او زیبای ناز...محو تماشای رخ اش...او یکسره ناز و شهود...ممن هیچ و تنها و غریب...او شمع ۹ان و من ببین...درخودم به تنهایی ۲رین......برای تو...آریا

 سلام بسیار عالی و زیبا

اوج خوشبختی است

وقتی کسی باشد که تو را....

آنگونه دوست داشته باشد که دلت میخواهد..